من

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰
ریحون - حرف خدا را پیش بیاندازیم ...اگر وقتی :

که دوستم در خیابان به کسیتذکرمی‌دهد

من هم دو‌قدم آنطرف‌تر همان تذکر را به شیوه‌ای دیگر بدهم‌!

آن‌وقت حرف دوستم راپیش انداخته ام...حرف خدا را...



,,
  • عماد داوری
  • ۰
  • ۰

دیدار

ریحون - دیدار
گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم ...





  • عماد داوری
  • ۰
  • ۰

واژه های یخ زده

ریحون - واژه های یخ زده

برف ... شاید واژه‌های یخ‌زده‌ای باشد که زیبایی‌ات

از دهان بازمانده‌ی آسمان فرو می‌اندازد...

پی نوشت : کی بهار می کنی این زمستان سرد را ؟

  • عماد داوری
  • ۰
  • ۰
ریحون - مرا نیمه کاره !!

  • عماد داوری
  • ۰
  • ۰
ریحون - حالا ی چیزیشا کم کن !یکی رفته بود از یکی پول دستی قرض گرفته بود

دو هفته بعد وقتی می خواس پس بده بش گفته بود حالا نیمی شه ی چیزیشا کم کنی ؟؟

والا @@ مردومما @ یارو شوخی نیمی کرده سا ٬ جدی می گفته !!!



,
  • عماد داوری
  • ۰
  • ۰
ریحون - قاضی روحانی !

یادداشت / منم اگه جا محمود آقا بوم ، سر موعد مقرر نمی رفتم دادگاه ، آقای روحانی زحمت محاکمه رو کشیدن دیگه ... ، اونم تو تلویزیون ... والا @بشتر بخونید ...



,
  • عماد داوری
  • ۰
  • ۰
ریحون - وثیقه رو آوردیم ... زندانیمونو بردیم ...

با این که زیاد از پرداختن به این موضوعات توی ریحون خوشم نمیاد ، ولی ...

و در ادامه مطلب ، یه کاریکاتور دیگه ...

منبع : ریحون



,,
  • عماد داوری
  • ۰
  • ۰
ریحون - یا علی بن موسی الرضا
آمدم اما ، دلم گوشه ای از صحن گوهر شاد جا ماند ...



,,
  • عماد داوری
  • ۰
  • ۰
ریحون - دانشجویی که پوست و استخوان شده بود ...

هر هفته دو سه روزی با هم همکلاسی بودند ، یک ماهی هم از شروعگذشته بود ، در این یکماه هیچ وقت غذا خوردنش را ندید ، نه یک ناهار نه حتییک لیوان چای ساده !

اوایل فکر می کرد ، حتما بضاعتش نمی رسد وچقدر اشتباه فکر می کرد- بعد ها فهمید که نَه ، روز ها ،روزه دار است ...

اما یک سوال ذهنش را درگیر کرده بود ، این بشر انگار عقل ندارد ، آخر هر روز روزه ؟ اینجوری که می شود پوست و استخوان ، فکر نمی کنم از درس چیزی را هم بفهمد ، یکبار بِش گفت ، داداشــ ، فهمیده ام روزه می گیری ، اما نمی دانم چرا هر روز ؟ جواب هایی شنید ، اما احساس کرد دارد - کَله اش - می کند ، چند بار دیگر هم پرسید ، اصرار می کرد ، اما جواب هاش جواب نبود !

پسرک یکبار دستش را گرفت ، گفت تا نگویی نمی گذارم بروی ، جوان اما اینار مجبور شد جوابی درست و درمان بدهد ، گفت :

رفیق ! دانشگاهوضع مناسبیندارد ، این دو روز هم به جایی نمی خورد ، روزه که باشیم ،حواسمان بیشتر جمع است !

مطالب زیر را با نگاهتان پرمهرتان منور کنید :

+ این منم ، ساعاتی قبل از امتحان پایان ترم ...

+ حاجی گیرینف

+ رزمنده دیروز ، دانشجوی امروز



,,
  • عماد داوری
  • ۰
  • ۰

داداشــ مرتضی

ریحون - داداشــ مرتضی
دیروز شهر مامیهمانداشت ، یک میهمان که ازآسمانآمده بود ، نامشمرتضیبود ، در خیابان ها نوشته بودندمرتضی جانخوش آمدی ...

سی سال پیش ، رفته بود شاید هم سی سال ، پیــش رفته بود ، از بس آنجا ماند ، دیروز که آمده بود بش می گفتیم میهمان ...

مردممان هم چه استقبالی برایش داشتند ، فرقی نداشت پیر یا جوان ، زن یا مرد ...

سی سال پیشجوانی بود رعنا، دیروز فقطچند تیکه استخوان...

چه زیبا لحظاتی را دیدم در این چند روز ، آنجاکه وقتی همه دست ها زیر تابوت را گرفته بودند ،  وقتی آستین ها تا نیمه کنار رفته بود ، روی دستی گلی خالکوبی شده بود ، آنجاکه وقتی لات محلمان برای دیدن مزارش جمعیت را می شکافت و بی قراری می کرد .

نگاه پرمعنایپدرشبه داخل مزار ، دیدن داشت ، اشک داشت ، خیلی ها اشک داشتند ، بعضی برایشهید، بعضی برای خودشان ، به بیچارگی خودشان

اما مرتضی جان ، این چند روز در کنار تو ، شهر بویخدامی داد و از چه احساسی سرشار بود ایننفس پرگناه، چقدر زیبا درختان شهر به نشان خونت ، سرخ بر تن کرده بودند ، زمین هم در روز تشعییت گریه می کرد ، شاید می خواست اشکهاش فرش عاشقانت باشد ، بی قراری اسفند ها هم آسمان را کدر کرده بود ، شاید به نشانآسمان غبارآلود ظهر عاشورا

و چه زیبا حالا که می نویسم ، آسمان می بارد ، انگار آسمان هم همراه طبع من بی قرار شدست ، مرتضی جان :

از عرش آمدی و شهر آبرو گرفت/ باید برای بردن نامت وضو گرفت

داداشــ مرتضی، خاک را در آغوش گرفتی و هزار دل را همراهت کردی ، ای دریغا که این دلها زمینی اند و تو آسمانی ، حالا که می روی ... از ما ببر بهجمع شهیدانسلام ما ... ، راستی هرگاه میهمان ارباب حسین شدی ، عاشقان زمینی ات را فراموش نکن .

به امید دیدار ... انشاءالله

91/7/30

مطالب زیر را با نگاه زیبایتان ، منور کنید :

+ آن کس که در راه خدا شهید نمی شود ...

+ پشت میزهای فیلترینگ چه می گذرد ؟؟

+ شنیده بودم مزارش همیشه بوی عطر می دهد ، اما باور نمی کردم ...





  • عماد داوری